جدول جو
جدول جو

معنی تازیانه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

تازیانه زدن
(مُ مَ سَ /مُ مِ سَ)
کسی را با تازیانه سیاست کردن و تنبیه نمودن. (ناظم الاطباء) : دیده بود که امیر محمود با معدل داد که وی عامل هرات بود و به ابوسعید خاص... چه سیاست ها راندن فرمود از تازیانه زدن و دست وپای بریدن و شکنجه ها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124)
لغت نامه دهخدا
تازیانه زدن
کسی را با تازیانه سیاست کردن با شاق زدن
تصویری از تازیانه زدن
تصویر تازیانه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ عَ)
تازیانه زدن کسی را. جلد. (از ترجمان القرآن). سوط. (دهار). تسویط. مسن. افشاغ. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ سَ /مِ سِ)
تازیانه زدن. (ناظم الاطباء). رجوع به تازیانه زدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ زَرْ ری)
مجازاً اشعۀ خورشید است:
به سر تازیانۀ زرین
شاه گردون گرفت عالم صبح.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تازیانه کردن
تصویر تازیانه کردن
تازیانه زدن
فرهنگ لغت هوشیار